دوستم داشته باش ، بادها دلتنگ اند – شهیار قنبری

دوستم داشته باش ، بادها دلتنگ اند دستها بیهوده ، چشمها بیرنگ اند دوستم داشته باش ، شهرها می لرزند برگها می سوزند ، یادها می گندند

باز شو تا پرواز ، سبز باش از آواز آشتی کن با رنگ ، عشق بازی با ساز دوستم داشته باش ، عطرها در راهند دوستت دارم ها ، آه ، چه کوتاهند

دوستت خواهم داشت ، بیشتر از باران گرمتر از لبخند ، داغ چون تابستان دوستت خواهم داشت ، شادتر خواهم شد ناب تر ، روشن تر ، بارور خواهم شد دوستم داشته باش ، برگ را باور کن آفتابی تر شو ، باغ را از بر کن دوستم داشته باش ، عطرها در راهند دوستت دارم ها ، آه ، چه کوتاهند

خواب دیدم در خواب ، آب ، آبی تر بود روز ، پر سوز نبود ، زخم شرم آور بود خواب دیدم در تو ، رود از تب می سوخت نور گیسو می بافت ، باغچه گل می دوخت

دوستم داشته باش ، عطرها در راهند دوستت دارم ها ، آه ، چه کوتاهند

دوستم داشته باش ، بادها دلتنگ اند – شهیار قنبری


اشعار حافظ با موضوع آشتی

اشعار حافظ با موضوع آشتی

 

 

 

آن که بی جرم برنجید و به تیغم زد و رفت

 

بازش آرید خدا را که صفایی بکنیم

 

 

 

اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را

 

به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را

یار من باش که زیب فلک و زینت دهر

از مه روی تو و اشک چو پروین من است

حریف عشق تو بودم چو ماه نو بودی

کنون که ماه تمامی نظر دریغ مدار

جهان و هر چه در او هست سهل و مختصر است

ز اهل معرفت این مختصر دریغ مدار

کنون که چشمه قند است لعل نوشینت

سخن بگوی و ز طوطی شکر دریغ مدار

مکارم تو به آفاق می‌برد شاعر

از او وظیفه و زاد سفر دریغ مدار

چو ذکر خیر طلب می‌کنی سخن این است

که در بهای سخن سیم و زر دریغ مدار

غبار غم برود حال خوش شود حافظ

تو آب دیده از این رهگذر دریغ مدار

 

 


بیوگرافی سیمین بهبهانی

سیمین خلیلی معروف به سیمین بهبهانی فرزند عباس خلیلی (شاعر و نویسنده و مدیر روزنامه اقدام) است. حاج میرزا حسین حاج میرزاخلیل مشهور به میرزا حسین خلیلی تهرانی که از رهبران مشروطه بود، عموی پدر او و علامه ملاعلی رازی خلیلی تهرانی پدربزرگ اوست. پدرش عباس خلیلی (۱۲۷۲ نجف – ۱۳۵۰ تهران) به دو زبان فارسی و عربی شعر می‌گفت و حدود ۱۱۰۰ بیت از ابیات شاهنامه فردوسی را به عربی ترجمه کرده بود و در ضمن رمان‌های متعددی را هم به رشته تحریر درآورد که همگی به چاپ رسیدند.

مادر او فخرعظما ارغون (۱۳۱۶ ه.ق – ۱۳۴۵ ه.ش) دختر مرتضی قلی ارغون (مکرم السلطان خلعتبری) از بطن قمر خانم عظمت السلطنه (فرزند میرزا محمد خان امیرتومان و نبیره امیر هدایت الله خان فومنی) بود. فخر عظما ارغون فارسی و عربی و فقه و اصول را در مکتبخانه خصوصی خواند و با متون نظم و نثر آشنایی کامل داشت و زبان فرانسه را نیز زیر نظر یک مربی سوئیسی آموخت. او همچنین از زنان پیشرو و از شاعران موفق زمان خود بود و در انجمن نسوان وطن‌خواه عضویت داشت و مدتی هم سردبیر روزنامه آینده ایران بود. او همچنین عضو کانون بانوان و حزب دموکرات بود و به عنوان معلم زبان فرانسه در آموزش و پرورش خدمت می‌کرد

در ۱۳۴۸ به عضویت شورای شعر و موسیقی در آمد . سیمین بهبهانی، هوشنگ ابتهاج، نادر نادرپور، یدالله رویایی، بیژن جلالی و فریدون مشیری این شورا را اداره می‌کردند . در سال ۱۳۵۷ عضویت در کانون نویسندگان ایران را پذیرفت .

در ۱۳۷۸ سازمان جهانی حقوق بشر در برلین مدال کارل فون اوسی یتسکی را به سیمین بهبهانی اهدا کرد . در همین سال نیز جایزه لیلیان هیلمن / داشیل هامت را سازمان نظارت بر حقوق بشر (HRW) به وی اعطا کرد.

شعر معروف دوباره میسازمت وطن در سال پنجاه و نه توسط وی سروده شد.این ترانه توسط داریوش اقبالی خواننده سرشناس ایرانی اجرا شد.

سیمین بهبهانی از موثر ترین و مبتکرترین شاعران عرصه غزل معاصر است . وی شاعری را از آغاز جوانی با سرودن غزلها و چهارپاره هایی کلاسیک و رمانتیک اغاز کرد. از دهه سی به بعد تحت تاثیر اشعار نو پردازان ف رگه هایی از زبان و تخیل تازه ی رمانتیک در غزل های او پدیدار شد که مجموعه مرم نشانگر این تحول بود .بعدها مجموعه ی غزل رستاخیز، تلاش موفق او را در تلفیق روح تغزلی با نگرش و محتوای اجتماعی به نمایش گذاشت.

سیمین بهبهانی بانوی غزل ایران در ۱۵ مرداد ماه به کما رفت و در بخش مراقبت های ویژه بیمارستان بستری شد و در نهایت بامداد سه شنبه ۲۸ مرداد ماه ۱۳۹۳ به علت ایست قلبی و تنفسی درگذشت.

 

نمونه اشعار سیمین بهبهانی :

گر سرو را بلند به گلشن کشیده اند

کوتاه پیش قد بت من کشیده اند

 

زین پاره دل چه ماند که مژگان بلند ها

چندین پی رفوش، به سوزن کشیده اند

 

امروز سر به دامن دیگر نهاده اند

آنان که از کفم دل و دامن کشیده اند

آتش فکنده اند به خرمن مرا و، خویش

منزل به خرمن گل و سوسن کشیده اند

 

با ساقه ی بلند خود این لاله های سرخ

بهر ملامتم همه گردن کشیده اند

 

کز عاشقی چه سود؟ که ما را به جرم عشق

با داغ و خون به دشت و به دامن کشیده اند

 

حال دلم مپرس و به چشمان من نگر

صد شعله سر به جانب روزن کشیده اند

 

سیمین !‌ در آسمان خیال تو، یادها

همچون شهاب ها، خط روشن کشیده اند

 

وفادار: بگذار که درحسرت دیدار بمیرم

درحسرت دیدار تو بگذار بمیرم

 

دشوار بود مردن و روی تو ندیدن

بگذار به دلخواه تو دشوار بمیرم

 

بگذار که چون ناله ی مرغان شباهنگ

در وحشت و اندوه شب تار بمیرم

 

بگذارکه چون شمع کنم پیکر خود آب

در بستر اشک افتم و ناچار بمیرم

 

می میرم از این درد که جان دگرم نیست

تا از غم عشق تو دگر بار بمیرم

 

تا بوده ام، ای دوست، وفادار تو بودم

بگذار بدانگونه وفادار….  بمیرم …..

 

بیوگرافی سیمین بهبهانی


بیوگرافی ملک الشعرای بهار

محمدتقی بهار (زادروز پنجشنبه ۱۲ ربیع الاول ۱۳۰۴ هجری قمری، برابر با ۱۸ آذر ۱۲۶۵ هجری شمسی در شهر مشهد، مطابق با ۹ دسامبر ۱۸۸۶ میلادی _ درگذشت یکشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۳۰، برابر با ۲۲ آوریل ۱۹۵۱ در خانه مسکونی خود در تهران و خاکسپاری ۲ اردیبهشت در آرامگاه ظهیرالدوله در شمیران ملقب به ملک‌الشعرا و متخلص به «بهار»، شاعر، ادیب، نویسنده، روزنامه‌نگار، تاریخ‌نگار و سیاست‌مدار معاصر ایرانی بود.

 

 

محمدتقی بهار پنجشنبه ۱۲ ربیع الاول ۱۳۰۴ هجری قمری، برابر با ۱۸ آذر ۱۲۶۵ هجری شمسی در مشهد زاده شد.

یحیی آرین پور در کتاب از صبا تا نیما، جلد دوم، صفحه ۱۲۳ درمورد ملک الشعرای بهار نوشته‌است: «میرزا محمدتقی متخلص به بهار روز پنجشنبه ۱۲ ربیع الاول از سال ۱۳۰۴ ه‍.ق در شهر مشهد به دنیا آمد. بهار ادبیات فارسی را نخست نزد پدرش آموخت و از هفت سالگی آغاز به سرودن شعر کرد. بهار از چهارده سالگی به اتفاق پدرش در مجامع آزادی خواهان حاضر شد و به واسطه انس و الفتی که با افکار جدید پیدا کرده بود به مشروطه و آزادی دل بست و دو سال پس از مرگ پدرش در سال ۱۳۲۴ ه‍.ق که مشروطیت در کشور ایران مستقر شد و بهار بیست سال داشت در جمع مشروطه خواهان خراسان درآمد.»

 

محمد تقی بهار :

آخر از جور تو عالم را خبر خواهیم کرد خلق را از طره‌ات آشفته‌تر خواهیم کرد

اول از عشق جهانسوزت مدد خواهیم خواست پس جهانی را ز شوقت پر شرر خواهیم کرد

جان اگر باید، به کویت نقد جان خواهیم یافت سر اگر باید، به راهت ترک سر خواهیم کرد

هرکسی کام دلی آورده در کویت به دست ما هم آخر در غمت خاکی به سر خواهیم کرد

تا که ننشیند به دامانت غبار از خاک ما روی گیتی را ز آب دیده تر خواهیم کرد

یا ز آه نیمشب، یا از دعا، یا از نگاه هرچه باشد در دل سختت اثر خواهیم کرد

لابه‌ها خواهیم کردن تا به ما رحم آوری ور به بی‌رحمی زدی، فکر دگر خواهیم کرد

چون بهار از جان شیرین دست برخواهیم داشت پس سر کوی تو را پرشور و شر خواهیم کرد

محمدتقی_بهار

بیوگرافی ملک الشعرای بهار


شعر های عاشقانه کوتاه و احساسی غمگین

ترسم که تو هم یار وفادار نباشی

عاشق کش و معشوق نگه دار نباشی

من از غم تو هر روز دوصد بار بمیرم

تو از دل من هیچ خبردار نباشی

شعر های عاشقانه کوتاه و احساسی غمگین

 

بی پنجره ای غریبه ای در وهمی

عشق است اگر از آن نداری سهمی

فهمیدن عشق عاشقی می خواهد

یک بزرگ می شوی و می فهمی

شعر های عاشقانه کوتاه و احساسی غمگین

کاش می شد در سایه ی مژگانت

لحظه ای هر چند کم به تماشای دریای خوشرنگ چشمانت می نشستم

شعر های عاشقانه کوتاه و احساسی غمگین

نازنین بدون تو دنیا رو باور ندارم

با تو از رمز طلسم قصه ها سر در می آرم

لحظه ی سقوط من دست تو مثل معجزست

شب می ترسه از خودش وقتی می گم دوستت دارم

شعر های عاشقانه کوتاه و احساسی غمگین

تو را هیچ گاه آرزو نخواهم کرد !

تو را لحظه ای خواهم پذیرفت که خودت بیایی

نه با آرزوی من …

شعر های عاشقانه کوتاه و احساسی غمگین

من مست غم عشقم با خنده خمارم کن

صیاد اگر هستی با بوسه شکارم کن

شعر های عاشقانه کوتاه و احساسی غمگین

حافظه ام همه چیز را  براحتی فراموش می کند

خسته شدم از بس ساییدمش و تو هر بار نمایان تر شدی !

شعر های عاشقانه کوتاه و احساسی غمگین

نفرین به عشق و عاشقی

نفرین به بخت و سرنوشت

به اون نگاه که عشقتو

تو سرنوشت من نوشت

نفرین به من نفرین به تو

نفرین به عشق من و تو

به ساده بودن منو

به اون دل سیاه تو

شعر های عاشقانه کوتاه و احساسی غمگین

دیگر بوی بهار هم سرحالم نمی کند

چیزی شبیه گریه زلالم نمی کند

آه ای خدا مرا به کبوتر شدن چکار ؟

وقتی که سنگ هم رحمی به بالم نمی کند

شعر های عاشقانه کوتاه و احساسی غمگین

دیدم کوچه ی تنگیست که چراغش چشم است

چشم ما گوش بود و عقل ما حرف سرکوچه و بازار

شعر های عاشقانه کوتاه و احساسی غمگین

چقدر سفت شده است پدال دوچرخه ی دونفره ی عشقمان !

یا من خسته شدم یا به سربالایی رسیدیم

شاید هم تو دیگر رکاب نمی زنی … !

شعر های عاشقانه کوتاه و احساسی غمگین

آخر قصه ی عشق ما را همان اول لو دادند

همان جایی که گفتند :

یکی بود … یکی نبود …

شعر های عاشقانه کوتاه و احساسی غمگین

شعر های عاشقانه کوتاه و احساسی غمگین